شهر مردگان

شهر شهر مردگان بود شهر شهر انسان های بی روح آن ها مردگان متحرک بودن آن ها زندگی می کردند تا شاید شهر خالی دیده نشود نه هیاهویی برای زندگی کردن بود نه سروصدایی درشهر بود ونه... صدای بوق اتومبیل ها فقط معلوم می کرد که در آنجا افرادی زندگی می کنند .دیگر کسی به حال کسی گریه نمی کرد کسی کسی راخوشحال نمی کرد و.....فقط می گفتند من ودیگری مهم نبود با گورستان یک فرق داشت که مردگان شهر بر پا بودند. مردگان شهر قفس سینه شان بالا و پایین میکرد.راستی برای چه زندگی می کردند.آنها فقط این ور و اون ورمی دویدند تا یک تکه نان برای سفره شان ببرند آنها تنها تلاش می کردند. برای سالم زندگی کردن برای پر کردن شکم هایشان ،محلی داشتن برای آسوده خوابیدن راستی بعد از خوابیدن وبیدار شدن باز در همان هیا هو بودن خوداین هیاهو نیز عالمی دیگری داشت .شاید بعد از مدتی هیاهو دیکر شده بود عادت برای مردم .اگر مردم این هیاهو را نداشتن دلگیر می شدند شاید خانه نشین میشدند ساید هم مریض میشدند شاید بعد این هیاهوباعث شود این شهر از شهر مردگان به شهر زندگان تبدیل شود .ولی تا وقتی انسان ها به درد هم نمی خورند هنوز هم هنوز باید شهر شهر مردگان باشد.