دلقک این زمانه شدیم.(خودنوشته)

🍃
من یک جوان مرده نفس کش هستم که روزانه صدبار درخود مرده و زنده میشوم ولی کسی خبردار نمیشود چندین بار در تختم احساس خفگی کرده بعد نفسی نازل شده ومرا به زندگی برمیگرداند جوانی که درحین زنگی کردن حسرت زندگی کردن را داردو همین جوانی که دیگر مجبور در تنهایی بهم بریزد و درجمع خودرا طوری نشان دهد که انگار هیچچچ آب از سرجابش تکان نخورده است.
جالبش اینجاست یا میتوان گفت قسمت دردناکش اینجاش این جوان طوری خودرا نشان می دهد که انگاراز ویترین همه چیز عالیس مدل ویترین باید حفظ شود ولی از داخل ویران .
یادم میاد کتابی خواندم به نام «دلقک »را که هانریش بل نویسنده آلمانی که ارزش خواندن را دارد . دلقککی بود خود از هر جا خورد بود از شکست عشقی خورد تا پریدن از این کار به آن کار که بعد مجبور رفته بود به سمت شدن دلقک یک سیرک که تماشاچیای سیرک را می خندان با خرگوش درآوردن از کلاه گرفته تا راه رفتن در روی طناب.وبعدا شب ها بعداز آمدن از سیرک بطری بطری الکل وشراب میخورد و بدجور مست می کرد و به درد هایش گریه می کرد.
گرفتی که چی گفتم